شخصی به همسرش می گو ید :
من عاشق تو هستم و بدون تو نمی توانم زندگی کنم
اما این عشق نیست ‘ گرسنگی است
شما نمی توانید در آن واحد هم کسی را دوست بدارید و هم بی تابانه نیاز مندش باشید.
عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد
در عشق اجباری نیست
عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن
برای آنکه کسی یا چیزی را به دست آوری
رهایش کن!
دلم می خواست خانه عشق مرا کسی خراب نمی کرد .... دلم می خواست که روزهای خوب هیچ وقت تمام نمی شد .... از همیشه تا هنز عاشق مانده ام ... « من مانده ام ملال و غمم رفته ای تو شاد ... با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ... ای تخته سنگ پیر گویا دگر فسانه به پایان رسیده است .... » افسانه ! دیگر دلم هیچ آهنگی نمی نوازد و من ، قندیل کوه واپس زده ای هستم که در ایستایی یک خیال همچنان چشم به راه خورشید نشسته ام ! یخ کرده از اضطراب تنهایی و پرواز خواهشهای دل ! تنها همین یک شعر برایم کافیست ..... من دیگر ساده تر از این نخواهم شد .... نسیم را در کوله پشتی خویش برایت آورده بودم ... طوفان از دستهای من گریزان است ... باورت نشد ... نمی دانم چرا ؟ .. و من در کوچ همچنان به دنبال رهایی سرگردان مانده ام و روح صاعقه زده من باورش نشد فرار چیست ؟! من نخواهم گریخت ... خواهم ماند ... خواهم سوخت و خاکستر حرفهای خویش را روزی آب خواهم کرد در دل سنگ ترین سنگهای روزگار ... همیشه با یادت .... جان شیفته را یدک خواهم کشید ......
سلام
خوبی؟
خیلی وب قشنگی داری
موفق باشی
به منم سر بزن
خوشحال میشم
درسته که جوونیم اما دلامون پیره آخه همه روزامو تو تنهایی اسیره
درسته که می خندیم ولی با گریه شادیم به خاطر سرنوشت تو غصه ها افتادیم
آره میگن ما بهاریم اول و تازه کاریم ولی تو این روزگار دل خوشیی نداریم
یکی میگه بو میدی برای نسل دیروز اما چه طوری بگیم خسته شدیم از امروز
درسته که زنده ای داری نفس میکشی مرگ و شکستو با هم کم کم داری می کشی
سلام حرف نداشت خوشحال میشم به کلبه تنهایی من هم سری بزنی
salam
khoshgel neveshte boodi
{cheshmak}
روزگار همیشه بروفق من یاتو نخواهد ماندپس ماهمیشه باید روزگاررابگذرانیم ونبایداجازه دهیم روزگارمارا بگذرانیم